سرگردان در سرزمین پری ها

من اتفاقات و خاطرات رو فراموش میکنم. کاش چیزای مربوط به تورو مینوشتم. چیزی که هیچوقت یادم نمیره اینه که خونه ها شبیه ستاره بودن. ما به شهر ستاره ها نگاه میکردیم. آرزو میکنم دیگه ازت خجالت نکشم و باهات راحت باشم. 

۰ نظر ۰۷ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۴۵
گل‌ِناز

میخواستم صدای تپش های قلبشو ببوسم. 

۰ نظر ۲۶ اسفند ۰۳ ، ۰۱:۲۰
گل‌ِناز

یاد کتاب بلندی های بادگیر افتادم. 

۰ نظر ۲۱ اسفند ۰۳ ، ۱۵:۵۴
گل‌ِناز

علاقه ی من به حیوانات چیز عجیبی است که شرح دادن عمق و اندازه اش برایم غیرممکن است. تقریبا سه هفته است پری‌ناز را ازم گرفتند. دیشب خوابش را دیدم. مثل پریشب. و شب های قبل تر و احتمالا شب های آینده. پری‌ناز گربه ی قشنگ من بود. قرار بود یک عالمه از سالهای عمرم را کنارش بگذرانم. 

آنا هفته ی پیش به تهران مهاجرت کرد. قرار بود دانشگاه را برای هم قابل تحمل بکنیم. آنا همکلاسی و دوست صمیمی من بود. ما به هم شبیه بودیم. هرروز که از دانشگاه برمیگردم انقدر جای خالی اش اذیتم میکند که شبم را با گریه صبح میکنم.

ناگهان خیلی تنها شدم. پری ناز را خودم بزرگ کرده بودم. آرام و خجالتی.. مثل خودم. آنها نمیدانند اما من هنوز گریه میکنم. از دانشگاه متنفرم. از کلاسی که دوست صمیمی ام در آن نیست تا اضطرابم را آرام کند بیزارم. 

حالا که رفته است میفهمم که دانشگاه چقدر خاکستری و زشت است. چقدر مضطربم.. چقدر.. 

حالا دیگر پناهی جز عروسکهام ندارم.... شب ها خرگوش سفیدم را تو بغل میگیرم و جوری دستهام را تا صبح دورش حلقه میکنم انگار که واقعی است و دوستم دارد. انگار که دیگر تنها نیستم. 

۲ نظر ۲۸ بهمن ۰۳ ، ۰۳:۱۲
گل‌ِناز

خودشیفته بود. به شدت حاد و بیمار. اما تصمیم گرفته بودم دوستش داشته باشم. وقتی مست بود بهش قول دادم همیشه دوستش داشته باشم. هربار خلاف میلش رفتار میکردم با حرفهاش آزارم میداد. عشق اولش را میکشید وسط رابطه و میگفت او بهترین بود و تو هیچوقت مثلش نمیشوی. گفته بود دوستم دارد. اما نداشت. همدل نبود. در آدم ها دنبال او میگشت. در من هم. از یک جایی به بعد به کل قطع امید کردم. دیگر منتظر عشق نبودم. تا توانست روانم را دستکاری کرد. تمام کارهایی که مادر بی رحمش با خود او کرده بود، با من انجام میداد. کاش فرشته ها مواظبش باشند. کاش آدم خودشیفته را از دست خودش نجات دهند... کاش...

۱ نظر ۲۱ دی ۰۳ ، ۲۳:۰۱
گل‌ِناز

من میترسم اتفاقات خوب رو بنویسم.

۰ نظر ۱۲ دی ۰۳ ، ۰۵:۴۴
گل‌ِناز

عکس دستبند ماه و ستاره ام رو بعدا میذارم که شما هم ببینید چقدر قشنگ و جادوییه

 

♡.♡

۰ نظر ۲۲ مهر ۰۳ ، ۰۶:۱۵
گل‌ِناز

ما تَرک شدیم مغزِ من. ما ترک شدیم.. جایگزین شدیم.. داستان هارو واقعی نکن. او جوانمرد نبود. دوستت نداشت. هرگز به خاطر از دست دادنت غصه نخورد.

لعنت به جهان خواب. من برای متقاعد کردن خودم هر لحظه تلاش کردم. با تمامِ احساساتی بودنم. و تو میای ، واقعیت رو تحریف میکنی و به خورد روح من میدی. که چی؟ که بعد از بیداری حسرت بشه همه ی وجودم؟

حسرت اینکه کاش توی خواب قشنگِ معشوقِ او بودن می‌مردم؟

خواب من پاییز اتفاق افتاد. برگ ها زرد بودن. و او سبز بود. جوانمرد، قوی.. حامی...

 

+دیگه نه. 

۰ نظر ۰۸ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۰۶
گل‌ِناز

دیگه از کلاغا نمیترسم. همینطور از جغدها. مغزم ساکت شده. نشخوار فکری ندارم. میخوام برم کتابهامو بخونم. چه حس خوبیه نه؟ 

من درمورد عشق زیاد فکر میکنم. وقتی دخترهایی رو میبینم که دوست داشته شدن، هیجان زده میشم. من تا به حال دوست داشته نشدم. کسی عاشقم نبوده.

میدونی به تازگی فهمیدم، دخترهایی که دوست داشته میشن، همگی یه ویژگی مشترک دارن. اونها بابای پولدار دارن. عکس پروفایلشون از اون عکسهاییه که دوربین های موبایلشون رو به رخ میکشه. منظورم آیفونه. شاید اونقدرها زیبا نباشن، توی زندگیشون با هیولاها نجنگیده باشن، متفکر نباشن، برای حل شکست ها عمق روحشون رو کندوکاو نکرده باشن.. اما برای موفق بودن توی همه چیز، همممه چیز، یه روتین ساده دارن. توسل به امید همیشگی که پس زمینه ی لحظه لحظه ی نگرانی هاشونه

(بابای پولدار)

فکر کردن به قصه ی پری ها احمقانه ست. هپیلی اور افتر لعنتی. فکر کنم عشق رو هم باید به خرافاتِ خبرای بد آقا کلاغه و جغد بدجنس بسپارم. با این هم کنار میام و بالاخره روحم میپذره منتظر دسته گل قرمز نباشه. حداقل الان میدونم با چی طرفم. عشق با ارزش بود. قرار بود یهویی و بی دلیل بیاد و همیشه بمونه. حتی برای عشق هم زیادی معمولی هستیم.

وقتشه با آقا کلاغه چای بنوشیم و با لبخندی به سمت دوربین به دنیای جدید من سلام کنیم. (تیتراژ پایانی)

۲ نظر ۰۶ مرداد ۰۳ ، ۱۴:۴۱
گل‌ِناز

چیزی که فهمیدم اینه که بعضی آدما واقعا میخوان از ما سواستفاده کنن! کدوم دختر احمقی اینقدر بی هوا میره تو رابطه با پیشفرض اینکه همه ی آدمها فقط منتظرن بدون منت دوست داشته بشن؟ آفرین من

هنوزم دارم فکر میکنم شاید دارم قضاوت میکنم و اون فقط بلد نیست جوری رفتار کنه که آدم برداشت سواستفاده کردن ازحرف ها و کارهاش نکنه. چی دارم میگم

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۳ ، ۰۹:۴۵
گل‌ِناز